ابلاغ: رساندن اوراق دعوی مانند اخطاریه، اجرای حکم، اجراء سند، به اطلاح شخص یا اشخاص معین با رعایت تشریفات قانونی
ابلاغ واقعی:رساندن اوراق دعوی به خود شخص مخاطب یعنی شخصی که هدف ازابلاغ اطلاع دادن به اوست از طریق خودش یا وکیل اش.
ابلاغ قانونی: هر گونه ابلاغی که مطابق مقررات قانون است ولی به شخص مخاطب یا وکیل او صورت نمیگیرد برای مثال اگر برگه اخطاریه وقت حضور در دادگاه به همسر مخاطب ابلاغ شود ابلاغ قانونی است.
اتلاف: از بین بردن مال دیگری را گویند چه قسمتی از یک مال باشد و چه تمام آن، با اتلاف مال دیگری برای اتلاف کننده مسئولیت مدنی ایجاد میشود چه تلف عمدی چه غیر عمدی باشد. یعنی فرقی نمیکند کسی عمداً ًخانه دیگری را آتش بزند یا با روشن کردن آتش بیش از حد متعارف در حیات منزل خود بدون آنکه قصد آتش سوزی منزل را داشته باشدآتش به خانه دیگری سرایت کرده و موجب اتلاف گردد. اجاره: عقدی است که به موجب آن یک طرف که موجر نامیده میشود منافع عین مالی را (چه غیر منقول مانند خانه وچه منقول مانند خودرو) به ازای دریافت اجاره بها به طرف دیگر که مستأجر نامیده میشود منتقل میکند. اگر شخصی منافع و نیروی کار خود را به ازای دریافت اجرت در اختیار دیگری قرار دهد به او اجیر وبه استفاده کننده مستأجر گویند.
اجرائیه: ورقهای است که تحت تشریفات خاص قانونی درمراجع قضایی یا اداری مانند اداره ثبت اسناد واملاک تهیه میشود ومفاد آن متضمن دستور دادگاه به انجام موضوع آن است برای مثال حکم دادگاه مبنی بر پرداخت سه ماه اجاره بهای معوقه یا تخلیه ساختمان مسی یا اام به تنظیم سند رسمی و همچنین اجرائیه ممکن است از سوی مراجع اداری مانند اداره ثبت اسناد واملاک برای اجرای مهریه صادرشود.
اجرت المثل: اگر کسی از مال دیگری استفاده کند وعین مال با استفاده کردن باقی باشد وازبین نرود مانند استفاده از اتومبیل یا خانه یا ملک دیگری، وبین استفاده کننده وصاحب آن عقدی منعقد نشده باشد استفاده کننده باید آنچه که استفاده کرده به صاحب مال بدهد. به وجهی که بابت این استفاده پرداخت میشود اجرت المثل گویند. برای تعیین اجرت المثل با در نظر گرفتن شرایط واوضاع و احوال، نوع استفاده، عین مال، و مبلغی برای مدت استفاده در نظر گرفته میشود. در مقابل اجرت المثل اجرت المسمی قرار دارد یعنی اجرتی که طرفین بر آن توافق کردهاند.
اجرت المسمی: اجرت مذکور در عقد اجاره را اجرت المسمی گویند.
احضاریه: ورقه ایست که درآن قاضی امر میکند تا کسی اعم از متهم، مطلع یا گواه در دادسرا یا دادگاه حاضر شود. در صورت ابلاغ احضاریه با رعایت تشریفات مربوطه وعدم حضور مخاطب بدون عذر موجه موجب خواهد شد تا توسط مرجع قضایی جلب کردد.
احوال شخصیه: عبارت است از مجموع صفات انسان که به اعتبار آنها یک شخص در اجتماع دارای حق وحقوقی شده وآن را اعمال میکند مانند تابعیت، ازدواج، طلاق، وصیت، اقامتگاه و.
اخذ به شفعه: هرگاه مال غیر منقول قابل تقسیمی مانند خانه، زمین بین دو نفر مشترک باشد ویک از شرکاءسهم خودش را به شخص ثالثی بفروشد شریک دیگر حق دارد به اندازه وجهی که شخص ثالث پرداخته به او بدهد وکل مال را تملک کند وشخص ثالث نقشی در اعمال این حق از سوی شرکت ندارد. از اینرو در معامله مال غیر منقول که دارای شریک است باید توجه کرد که شریک حق اعمال اخذ به شفعه دارد.
اخطاریه: یاد آوری کردن رسمی یک یاچند موضوع در حدود مقررات به مخاطب است مانند اخطاریه برای حضور در دادگاه حقوقی، یا ارائه اصول اسناد در دادگاه یا بریا پرداخت مالیات توسط اداره دارایی.
ارتفاق: حقی است برای ملک شخصی در ملک دیگری مانند حق عبور آب از ملک غیر و حق گشودن ناودان در زمین دیگری.
ارث: دارایی متوفی بعد از کسر واجبات مالی وبدهی و ثلث را ارث گویند به این دارایی ماترک گفته میشود.
ارش: در معاملات عبارت است از کسری که صورت آن تفاوت قیمت صحیح و معیب روز تقویم مال مورد معامله ومخرج آن کسر، قیمت صحیح روز تقویم میباشد. هرگاه این کسر ضرب در قیمت بهای روز ووقوع عقد شود حاصل این ضرب را آرش می گویند و در امور کیفری هر گاه در قانون برای عضوی دیه مقدر وتعیین نشده باشد برای آن عضو توسط کارشناس یا قاضی آرش تعیین میشود. برای مثال دست دارای ذیه معین است یعنی 50 نفر شتر ولی طحال دارای دیه معین نمیباشد و قاضی برای آن آرش تعیین میکند.
استرداد دعوی: در امور حقوقی هر گاه خواهان (مدعی) از دعوی خود با رضایت خودش از دادخواست وادعایش صرفنظر کند اصطلاحاً ً گفته می شودکه خواهان دعوایش را مسترد کرده است.
استرداد مجرمین: باز پس گرفتن مجرم ایرانی است که پس از ارتکاب جرم از ایران به کشور دیگر فرار میکند یا باز پس گیری مجرمی که دارای تابعیت خارجی است ودر کشور خودش مرتکب جرم شده وبه ایران گریخته است در هر حال استرداد مجرمین نیازبه توافق قبلی بین دولتها دارد. ا
ستشهادیه: ورقه ایست که در آن شهادت گواهان در ارتباط با موضوعی که میخواهند شهادت بدهند نوشته میشود.
اسقاط کافه خیارات: معمولاً ًدر قراردادها این عبارت آورده میشود تا عقد قوام وثبات پیدا کند و از حالت تزل خارج شود مقصود از خیار همان اختیار است برای مثال اختیار فروشنده برای فسخ معامله و
اشاعه: اجتماع وجمع شدن حقوقی چند نفر بر مال معین را گویند برای مثال مالکیت مشاعی چند نفر بر روی یک زمین مال مورد اشاعه را مال مشاع گویند.
اضطرار: حالتی است که درآن تهدیدی صورت نمیگیرد ولی اوضاع واحوال برای یک عمل طوری است که انسان با وجود عدم رضایت آن کار وتمایل به بواسطه آن شرایط واوضاع واحوال آن کار را انجام میدهد.
اظهار نامه: نوشتهای است که مطابق مقررات قانون تنظیم میشود ونویسنده خواسته قانونی ومشروع اش را در آن میآورد و به وسیله مأمورین دادگستری به طرف مقابل ابلاغ میشود. برای مثال (الف) برای مطالبه اجاره بهای معوقه از طریق اظهارنامه به طرف (مستأجر) ابلاغ میکند، بدهیاش را بپردازد.
اظهار نامه ثبتی: ورقهای استچاپی ورسمی که توسط مأمور دولتی مخصوص که مأمور توزیع اظهارنامه نام دارد پس از تنظیم صورت مجلسی شامل حدود ونوع ملک ومشخصات آن ومالک وامضاءریش سفیدان محل ومطلعین، بین متصرفین به عنوان مالکیت توزیع میشود مندرجات آن باید با صورت مجلس بالا مطابق باشد وشماره ملک هم باید در اظهارنامه درج شود.
اعاده حیثیت قانونی: هر گاه به جهت گذشتن مدتی که قانون معین کرده وعدم محکومیت جدید کیفری به حکم قانون و بدون حکم دادگاه حیثیت مجرم به او باز گردد واهلیتی را که از دست داده به دست آورد این معنی را اعاده حیثیت قانونی گویند. درمقابل اعاده حیثیت قانونی، اعاده حیثیت قضایی قرار میگیرد در این حالت محکوم به حکم جزایی از طریق صدور حکم دیگر حیثیت او باز میگردد.
اعاده دادرسی: از راههای رسیدگی فوق العاده به پروندههای مدنی یا کیفری است که حکم قطعی در مورد آنها صادر شده است.
اعتراض به ثبت: اعتراضی است که ذینفع به ضرر متقاضی ثبت ملک یا سایر امور به عمل میآورد. اعتراض به حکم غیابی: هنگامی که محکوم به حکم دادگاه یا وکیل او در هیچ یک از جلسات محاکمه حضور نداشته ویا در پاسخ به ادعای مطروحه لایحهای به دادگاه نفرستد ویا اینکه جلسه محاکمه به طور واقعی به او ابلاغ نشده باشد حکم صادر غیابی است شکایتی که محکوم حکم غیابی به این حکم میکند اعتراض به حکم غیابی گویند.
اعتراض ثالث: نوعی شکایت ودعوی است که از روشهای فوق العاده شکایت از احکام مدنی است. در این دعوی شاکی از کسانی است که شخصاً ًیا نمایندهاش در مرحله محاکمهای که منجربه صدور رأی شده به عنوان اصحاب دعوی حضور ندارد ورای مزبور به حقوق او خلل وارد میکند به آیت اعتراض، اعتراض شخص ثالث نیز گویند. اعتراض عدم تأدیه: اعتراضی است که بر اثرامتناع از پرداخت وجه در سر رسید برات وسفته به عمل میآید. اعتراض نکول: اعتراضی است که بر اثر نوشتن عدم قبول برات یا سفته از سوی کسی که باید پرداخت کند به هنگام دیدن سفته یا برات به عمل میآید. اعراض: چشم پوشی کردن مالک از مالاش را گویند. اعسار: اگر شخصی به واسطه عدم کفایت دارایی یا دسترسی به مالاش قدرت پرداخت هزینه دادرسی یا پرداخت بدهیاش را نداشته باشد می گویند فلانی معسر است وباید برای اثبات اعسارش در خواست اعسار از دادگاه صالح به عمل آورد. افراز: دعوایی است که شریک ملک مشاع بر شریک دیگر به منظور تقسیم مال مزبور در صورت عدم تراضی بر تقسیم اقامه طرح میشود. اقاله: به هم زدن عقد غیر قابل فسخ را با تراضی طرفین عقد گویند. اقامتگاه: محلی که شخص در آن ست دارد ومرکز مهم امور اونیز در آنجاست. اگر محل ست شخص غیر از مرکز مهم امورش باشد مرکز امور او اقامتگاهش محسوب میشود مرکز امور مهم عبارت است از محلی که شخص در آنجا از حیث شغل وکسب یا خدمت یا علاقه ملکی اقامت دارد. اقدامات تامینی: تدابیری است که دادگاه برای جلوگیری از تکرار جرم درباره مجرمین خطرناک اتخاذ میکند مانند نگهداری مجرمین دیوانه در تیمارستان. اقرار: اگر شخصی خبری را اعلام کند که مفاد آن بر ضرر خودش و به نفع دیگری باشد اقرار نام دارد. به شخصی که اقرار میکند مقر گویند. اگر مفاد این خبر به نفع خودش وبه ضرر دیگری باشد ادعا واگر به نفع دیگری وبه ضرر شخص ثالثی باشد شهادت نام دارد. اقرار به نسب: اقرار به شخص مبنی بر وجود رابطه فامیلی خویشاوندی بین اقرار کننده وشخص دیگر را گویند. مانند اینکه الف اقرار کند ب فرزندش است. اکراه: رفتار وعملی است تهدید آمیز از طرف کسی نسبت به دیگری به منظور تحقق بخشیدن عمل مورد نظرش. به اکراه کننده مکره وبه اکراه شونده مکره گویند. آلت قتاله: وسیلهای است که با توجه به خصوصیات وشرایط اوضاع واحوال کشنده محسوب میشود مانند اسلحه یا جوب یا سنگ و. التزام: تعهد کردن گاهی در قرار دادها وجهی به عنوان وجه التزام آورده میشود که به منظور تأمین خسارت عدم انجام تعهد یا تأخیر آن مقرر میشود. اماره: هر چیزی که حکایت از چیز دیگری داشته ودر پروندههای مدنی وکیفری ظاهراً ًجنبه کاشفیت از واقع دارد مانند تصرف شیئی که در ظاهر کاشف از مالکیت متصرف است. البته ممکن است خلاف آن نیز ثابت شود. برای مثال ممکن است شیئی که در تصرف الف است در مالکیت ب باشد که الف بطور امانی آن را در اختیار گرفته است. امانت مالکانه: امانتی است که از طریق توافق مالک وامین به وجود میآید. به کسی که مالدیگری را به رسم امانت در تصرف دارد امان دار وکسی که مال را نزد او به امانت میگذارد امانت گذار گویند. امر آمر قانونی: آمر قانونی کسی است که به حکم قانون صلاحیت صدور دستوری را به کسی که تحت امر اوست داراست مانند اوامری که دادستان برای تکمیل پرونده ویا کشف جرم به ضابطین صادر میکند. اموال بلاصاحب: اموالی است که سابقه تملک دارند ولی مورد اعراض مالک واقع شدهاند مانند مالی که در دریابر اثر غرق کشتی به اعمال دریا میرود ومالک آن ازآن چشم پوشی میکند. اموال بلاصاحب با اموال مجهول مالک فرق دارند زیرا مال مجهول المالک سابفه تملک دارد در زمان معینی هویت مالک آن شناخته نمیشود. اموال دولتی: هر مالی اعم از منقول وغیرمنقول که در تصرف مالکانه دولت قرار گرفته است. امور حسبی: به اموری گفته میشود که دادگاهها باید بدون ملاحظه اینکه در مورد آنها اختلاف. مرافعهای وجود پیدا کرده یا نه وارد زسیدگی واتخاذ تصمیم کنند. مانند رسیدگی به اموال متوفای بلا وارث، تعیین سرپزست برای دیوانهای که ولی یا قیم ندارد. اناطه کیفری: عبارت است از توقف رسیدگی یا تعقیب امر جزایی بر امر مدنی یا تجاری یا اداری یا کیفری. برای مثال شخصی علیه دیگری به عنوان تخریب ساختمان شکایت میکند وطرف مقابل در پاسخ میگوید که ساختمان متعلق به خودش است برای رسیدگی به این ادعا که امری است مدنی، پرونده کیفری تا زمان مشخص شدن مالکیت متهم نسبت به ملک متوقف شده ورسیدگی به امر کیفری به امر مدنی منوط وموکول میشود. انتقال قهری: انتقال مال منقول یا غیر منقول یا مطالبات کسی به دیگری است بدون اینکه بین آن دو توافقی صورت گرفته باشد مانند انتقال اموال متوفقی به ورثهاش. انفال: اموالی است که به موجب قانون متعلق به حکومت است مانند جنگلهای طبیعی، اموال اشخاصی که به وارث ندارند. انفساخ: انحلال قهری عقد را گویند برای مثال اگر کالای مورد معامله قبل از قبض آن توسط خریدار تلف شود موجب انفساخ معامله میشود یعنی عقد بیع خود به خود منحل خواهد شد واراده طرفین معامله تاثیری ندارد. انفصال: یعنی منع اشتغال مستخدم دولت به خدمت دولت برای همیشه یا بطور موقت. انکار سند: اگر سندی عادی مانند سفته، برات، چک، نوشته عادی و علیه شخصی ابراز شود واومهریا امضاءیا اثر انگشت منتسب به خود را نفی کند وآنها را از خود نداند به این عمل انکار گویند. انکار فقط نسبت به اسناد عادی امکان پذیر است نه اسناد رسمی. در مورد اسناد رسمی فقط میتوان ادعای جعل کرد. فرق انکار با جعل درآن است که انکار به صرف اظهار آن طزف مقابل یعنی کسی که به سند استناد میکند وظیفه دارد اصالت آن را اثبات کند نه انکار کننده ولی در جعل آنکه مدعی جعل است باید جعلیت سند را به اثبات برساند. اوراق بهادار: اسناد مالی که در معاملات بورسی وبانکی قابل نقل وانتقال ودارای نرخ باشد.
درباره این سایت